دردانه من و بابا حمیددردانه من و بابا حمید، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 18 روز سن داره

دردانه مادر

عشق بستنی

1394/5/18 15:11
نویسنده : مادر دردانه
307 بازدید
اشتراک گذاری

سلام آراد کوچولوی من

اگه بدونی روز به روز چه تغییراتی در تو ایجاد میشه؟! هر روز که میگذره درکت از محیط بیشتر میشه. دیگه عادت کردی که خودت با اون دستای کوچولوت غذا بخوری. البته بیشتر بریز بپاش می کنی و از این کار حسابی لذت می بری. وقتی دعوات می کنم توام با صدای بلند میگی ااااا دقیقا با همون لحنی که من بهت میگم. درست مثل خودم بستنی خوری. یه بستنی کیم رو راحت می خوری. 

به بابات حسابی وابسته شدی. دیشب بابایی دیر اومد و تو خواب بودی و ندیدیش. ساعت یک بیدار شدی اینقدر وول خوردی که بهم فهموندی می خوای بابا رو ببینی. بردمت بالا سر بابا نگاش کردی و اون وقت اومدی راحت خوابیدی. آدم باورش نمیشه یه بچه نه ماهه این چیزا رو بفهمه.

 

مادر و پدر جون سه شنبه قراره بیان پیشمون. می دونم که وقتی ببینیشون خیلی خوشحال میشی. 

آراد مامانی این روزا همش غلت می زنی و رو شکمت قرار می گیری اما نهایت تلاشت منجر میشه به عقب رفتن. عزیزم دنده عقب رو می زنی باید دنده یک رو بزنی تا بیای جلو ماچ

از اینکه پیشتم خوشحالم. با اینکه خیلی خسته میشم اما وقتی با دستت دستم رو می گیری یا لباسم رو می کشی وای پسرم یه لذتی داره که نگو. 

امروز می خوام دعا کنم واسه تمام مادرایی که بچه مریض دارن. خدایا خدای مهربون به دل لطیف مادرا رحم کن و خودت بچه هاشونو حفظ کن. الهی آمین

 

 

 

پسندها (1)

نظرات (2)

ریحانه
20 مرداد 94 0:37
خاله فداي بستني خوردنش بشه دلم واسش يه ذره شده براش اسفند دود كن و صدقه كنار بزار من كه هنوز مامان نشدم ولي از الان بد جور نكران دخترم هستم[نگران واسه چی؟! خدا بزرگتر از آن است که وصف شود.]
زهرا - گل بهشتی من
21 مرداد 94 13:35
سلام. هزار ماشاالله چقدر عوض شده. براش اسپند دود كن.[ممنون زهرای عزیزم]