دردانه من و بابا حمیددردانه من و بابا حمید، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 8 روز سن داره

دردانه مادر

ماه پسر من

1395/6/7 23:03
نویسنده : مادر دردانه
329 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیزم

خیلی وقته نیومدم واست بنویسم. ببخش دلبندم.

خیلی کاراتو یادم رفته اینقدر ننوشتم واست. بابایی خیلی وقته یه کامیون واست خریده. قبل از اینکه راه بیفتی دستتو می گرفتی بهش و اروم اروم هلش می دادی. همونم بهت کمک کرد که بتونی زودتر راه بری. الان اینقدر سریع می رونی که واقعا گاهی میگم الان می خوری به دیوار اما دست فرمونت عالیه همچین میلیمتری فرمون می گیری که من شوکه میشم. 

رقصت که عالیه. یه دستت رو می گیری بالا و یه پاتو بلند می کنی. آهنگ که سریع میشه توام لزگی میرقصی. هر از چندی هم هر دو دستت رو میذاری پشت کمرت و میرقصی. قربون اون رقصیدنت....

آرادم عاشق ماه هستی

کلا دنبالشی ببینی کجاست. وقتیم پیداش می کنی اینقدر ناز و قشنگ میگی ماااه دلم ضعف میره

تو دفترت هزار تا ماه کشیدم بازم خودکار میدی دستم میگی مااااه

بجز ماه یا دست کوچولوتو و یا پای نازتو میذاری رو کاغذ و بهم میگی بکشم.

آراد مامان عاشق پیاده روی هستی

اینقدر میری که دیگه خسته بشی. اونوقت میگی کفش و جورابتو همزمان در بیاریم و بگیریمت بغل.

توی خونه اگه پیشت باشم که هیچ اگه نه میای میگی دسست و دستم رو می گیری میبری جایی که دلت می خواد و با دستت به زمین می زنی یعنی اینجا بشین.

تقریبا دیگه اکثر کلمات رو تکرار می کنی.

کامل می فهمی بهت چی میگم.

خیلی دوست داری تو کار خونه شرکت کنی. راحت جارو برقی رو روشن می کنی میکشی و دوباره خاموش می کنی. لباسارو تو ماشین میریزی.

دستمال روی میزا می کشی.

آشغال از تو خونه جمع می کنی و میدی به من.

خلاصه خیلی تمیزی پسر.

اما علاقه ای به مرتب بودن اتاقت نداری

وقتی مرتب می کنم اصلا خوشت نمیاد و سریع دوباره همه اسباب بازیاتو میریزی وسط اتاق.

خیلی با نمک موبایل دستت می گیری و واسه کسی که اون سمت خطه کلی پشت سر هم حرف میزنی.

توی این فاصله آقا جون مریض شد و چند روز تو بیمارستات موند. ایشالله زودتر خوب خوب بشن. آراد هنوز با آقا جونش نرفته جیگر و گوشت بخوره.

یه چیزی که اصلا تغییر نکرده اینه که مثل قبل اصلا خوب نمی خوابی و خوابت کمه.

این روزا دارم باهات تمرین می کنم که بتونی جیشت رو بگی. اما همش میری پشت تختت و همونجا ....

آراد مهربونم وقتی کار بدی می کنی و مامان ناراحت میشه خودت میای و اول نگام می کنی بعد نازم می کنی قشنگ با این کارت خرم می کنی آخه تو نمی دونی ناز اون دستای نرمت چقدر مزه میده...

از خواب بلند میشی سریع کنترل تلویزیون رو برمیداری و خودت روشن می کنی بعد میدی به من تا شبکه مورد علاقه اتو واست بیارم. منم هی حرص می خورم چون تلویزیون اصلا واست خوب نیست کوچولو پسر...

اینقدر قشنگ به بابایی میگی بابا که من حسودیم میشه.

هر چیزی رو که خراب می کنی بهت میگم ایراد نداره بابا میاد درست می کنه. حالا هر جا چیزی خراب میشه به بابایی اشاره می کنی یعنی بابا درست می کنه.

عاشق خوردن هندونه هستی.

اما از میوه های کوچیک خیلی خوشت نمیاد.

هنوز پنج تا دندون داری دو تا بالا و سه تا پایین. تازه داره چهارمی پایین هم در میاد. دو تا هم دندون تخت از بالا یکم زدن بیرون ...

موقعی که بابایی می خواد ماشینو از پارکینگ در بیاره میری دم در پارکینگ می ایستی با دست اشاره می کنی و میگی پیست پیست پیست. ..

اگه بدونی چقد نمک میشی.

آراد من گاهی بهت میگم تو شکر خدایی و واقعا هم همین طوره وجود تو قدرت لایزال خدا رو نشون میده. ازش واسه این هدیه عزیز ممنونم. 

ایشالله قسمت همه اونایی که خواهان بچه هستن بشه

خدایا شکرت شکرت شکرت .....

 

 

 

پسندها (1)

نظرات (0)