دردانه من و بابا حمیددردانه من و بابا حمید، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 14 روز سن داره

دردانه مادر

غلت زدنهای تو

1394/4/31 16:27
نویسنده : مادر دردانه
241 بازدید
اشتراک گذاری

پسرم اواخر تیر ماهه و تو شروع کردی به غلت زدن. دیگه نمیشه خوابوندت. سریع برمی گردی رو شکم. خیلی با نمک تلاش می کنی. یک سری صداهای جدیدم از خودت در میاری. 

وقتی اوضاع بر وفق مرادت نیست اینقد قشنگ الکی گریه می کنی که با خودم میگم تو بازیگر میشی. اگه خیلی عصبانی بشی با دست روی شکمت می کوبی. 

جیغات جون دارتر شده. خودتم از صدای جیغ خودت تعجب می کنی.

از اون روز که رفتم تهران به شدت بغلی شدی. دایم دستاتو بالا می گیری و خیلی با مزه تکونش میدی یعنی بیایید منو بغل کنید. 

یه روز کف دست و پات داغ شده بود ترسیدم و سریع رفتیم دکتر. یه آمپول ویتامین دی واست زد و گفت شربت استیوکر رو ادامه بدم. اما از فردای اون روز روی پوشکت یه لکه قرمز ظاهر شد. دوباره رفتیم دکتر آزمایش نوشت و گفت چیزی نیست از کم آبیه.

خداروشکر که به خیر گذشت. 

آراد عزیزم یادت باشه توی زندگیت هیچ وقت خدا رو فراموش نکنی. تا وقتی خدا پشت و پناهت باشه غمی نداری. هر لحظه و هر جا تو شادی و تو غم خداروشکر کن. بدون که هیچ اتفاقی تو دنیا ماندگار نیست و زمان در حال گذره. پس واسه هیچ چیزی غم نخور. فقط خوب فکر کن عزیزم. 

پسندها (2)

نظرات (2)

زهرا
3 مرداد 94 11:16
پس كم كم خونه زندگي رو خلوت كن كه حسابي قراره حساب وسايلو برسه. يه بوس محكم از طرف من![توام پسر گلتو از طرف من ببوس ]
ریحانه
7 مرداد 94 1:04
خدا رو شكر كه مشكل خاصي. نبوده. كم كم كه راه بيوفته مرحله جديد زندكي هر دو تون شروع مي شه من كه فعلا در مرحله تكان هاي داخل شكمم فكر كنم جاش كمه فسقلي خانم ارادو ببوس [چقد دوست دارم دخترتو ببینم]