واکسن دوماهگی
از یک هفته قبل از موعد واکسنت نگران بودم. کلی توی اینترنت و نی نی سایت سرچ کردم که چطوریه و این باعث شد که بیشتر دچار استرس بشم. واسه اینکه بابایی همراهمون باشه یک روز دیرتر یعنی ۲۵ دی راهی مرکز بهداشت شدیم. قبلش طبق مطالعاتم حمام بردمت شیر و قطره استامینوفن بهت دادم. اول قطره فلج اطفال رو دادن بعد عزیز و بابایی پاتو گرفتن و من رفتم دم در و پشتمو کردم که نبینم. واکسن پنج گانه رو روی ران چپت زدن و یهو جیغ تو بلند شد. طبق چیزایی که خونده بودم انتظار داشتم ساعتها گریه کنی. واسه همین با شنیدن جیغت اشکام تند تند سرازیر شدن. اما در کمال تعجب دیدم همون یه جیغ بلند بود و اصلا گریه نکردی. منم از خجالت که بیشتر از تو گریه کردم سرمو انداختم پایین. وزنت ۶/۶ کیلو شده بود. کارت واکسنتو تکمیل کردن و برگشتیم خونه. اول خوابیدی اما سه چهار ساعت بعد بیدار شدی و آنچنان گریه می کردی که نفست قطع میشد و من از اون حال تو ضعف می کردم و نمی تونستم نگات کنم. فقط تند تند می گفتم بسم الله بسم الله. خلاصه با بابایی به زور آرومت کردیم نیم ساعت تمام گریه کردی و جالب این بود که گریه هات تناوبی بود اولش شدید و بعد آروم آروم خفیف شد. همش نگران تبت بودم. یخورده داغ بودی اما تب نبود. واسه خوابیدن عزیز اومد پیشمون و من کلی دلگرم شدم که شب تنها نیستم. تا صبح خوابم نبرد که نبرد. اما خداروشکر تو خوب خوابیدی و تبم نکردی. فقط پای چپتو تکون نمی دادی.
آرادم گاهی اطلاعات زیادم آدمو بیشتر اذیت می کنه. واکسنت اونجوریام که تو اینترنت گفته بودن وحشتناک نبود. نکته جالب اینکه توی مرکز بهداشت یه خانم روستایی اومده بود می گفت امروز تولد بچمه اما اصلا روحش خبر نداشت که بچش باید واکسن بزنه. خیلی ریلکس .....
اینم عکست بعد از واکسن زدن