دردانه من و بابا حمیددردانه من و بابا حمید، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 24 روز سن داره

دردانه مادر

واکسن دوماهگی

1393/10/27 23:32
نویسنده : مادر دردانه
485 بازدید
اشتراک گذاری

از یک هفته قبل از موعد واکسنت نگران بودم. کلی توی اینترنت و نی نی سایت سرچ کردم که چطوریه و این باعث شد که بیشتر دچار استرس بشم. واسه اینکه بابایی همراهمون باشه یک روز دیرتر یعنی ۲۵ دی راهی مرکز بهداشت شدیم. قبلش طبق مطالعاتم حمام بردمت شیر و قطره استامینوفن بهت دادم. اول قطره فلج اطفال رو دادن بعد عزیز و بابایی پاتو گرفتن و من رفتم دم در و پشتمو کردم که نبینم. واکسن پنج گانه رو روی ران چپت زدن و یهو جیغ تو بلند شد. طبق چیزایی که خونده بودم انتظار داشتم ساعتها گریه کنی. واسه همین با شنیدن جیغت اشکام تند تند سرازیر شدن. اما در کمال تعجب دیدم همون یه جیغ بلند بود و اصلا گریه نکردی. منم از خجالت که بیشتر از تو گریه کردم سرمو انداختم پایین. وزنت ۶/۶ کیلو شده بود. کارت واکسنتو تکمیل کردن و برگشتیم خونه. اول خوابیدی اما سه چهار ساعت بعد بیدار شدی و آنچنان گریه می کردی که نفست قطع میشد و من از اون حال تو ضعف می کردم و نمی تونستم نگات کنم. فقط تند تند می گفتم بسم الله بسم الله. خلاصه با بابایی به زور آرومت کردیم نیم ساعت تمام گریه کردی و جالب این بود که گریه هات تناوبی بود اولش شدید و بعد آروم آروم خفیف شد. همش نگران تبت بودم. یخورده داغ بودی اما تب نبود. واسه خوابیدن عزیز اومد پیشمون و من کلی دلگرم شدم که شب تنها نیستم. تا صبح خوابم نبرد که نبرد. اما خداروشکر تو خوب خوابیدی و تبم نکردی. فقط پای چپتو تکون نمی دادی. 

آرادم گاهی اطلاعات زیادم آدمو بیشتر اذیت می کنه. واکسنت اونجوریام که تو اینترنت گفته بودن وحشتناک نبود. نکته جالب اینکه توی مرکز بهداشت یه خانم روستایی اومده بود می گفت امروز تولد بچمه اما اصلا روحش خبر نداشت که بچش باید واکسن بزنه. خیلی ریلکس .....

 

اینم عکست بعد از واکسن زدن

 

پسندها (1)

نظرات (3)

زهرا
28 دی 93 9:47
عزیزم توی شرایط سخت استرس بیشتر از هر چیزی آدمو اذیت میکنه.[اره زهرا جان]
مامان زهرا
30 دی 93 17:09
مبارکه عزیزم چه خوشگل شده آراد گل من که بهت گفتم یکم بی خیالی بهتره اینطوری اذیت میشی[سلامت باشی خانم. من و بی خیالی عزیزم ! کاش بلد بودم.]
فریبا
1 بهمن 93 22:44
تفلک اراد... چقدر واکسنه اذیتش کرده.. به قول بابا زبونم که نداره بگه چرا گریه میکنه. یکم براش قران بخون, سوره ولعصر رو بخون. تو هم گناه داری تنهایی خیلی سخته... کاش یکم توی زندگیمون بی خیال بودن رو یاد می گرفتیم...[حالا همش دارم به ختنه کردنش فکر می کنم……]