دردانه من و بابا حمیددردانه من و بابا حمید، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 24 روز سن داره

دردانه مادر

پسرک شیرین ما

1393/10/21 0:09
نویسنده : مادر دردانه
432 بازدید
اشتراک گذاری

دوست دارم تمام شیرین کاری هاتو واست بنویسم حیف که بعضی هاشو یادم میره و یا فرصت نمیشه. فکر می کردم هنوز منو نمی شناسی اما دو بار که رفته بودم بیرون وقتی برگشتم خونه تا منو دیدی گریه کردی نمی دونی چه حسی بهم دست داد. باور نمی کردم یه جوجه کوچولوی گرسنه اینجوری منتظرم باشه. شبا وقتی زیاد می خوابی و گرسنه از خواب بیدار میشی وای که چقد شیرین میشی. دوست دارم تو اون لحظه فشارت بدم اینقد دوست داشتنی میشی. واسه شیر خودن یه جورایی حمله می کنی. البته تقریبا اکثر اوقات تند تند و باحرص شیر می خوری طوری که بارها شیر پریده توی گلوت و حسابی منو ترسوندی. بعد از شیر خوردن تمام صورتت آغشته به شیر میشه و حسابی خنده دار میشی.

آراد عزیزم یه شب تو خواب دستم افتاده بود روی قفسه سینه ات. با صدای ناله ات بیدار شدم. منو ببخش پسرم اگه اذیت شدی. یه روزم موقع شربت خوردن بدجور پرید تو گلوت و من از شدت ترس کلی گریه کردم. پسرم وقتی گریه می کردم تو ساکت شده بودی و تکون نمی خوردی. انگار می فهمیدی که گریه می کنم. 

مادر هر روز تلفنی باهات صحبت می کنه و تو با تعحب گوش میدی. انگار صداش واست آشناست. 

آرادم تو شدی شیرینی زندگیمون. کلی امید بهمون دادی. باباییت باهات ترکی حرف می زنه. وقتی بهت میگه "اوغلوم" خیلی خوشت میاد. منم وقتی بهت میگم "جانم" انگار آروم میشی.

عزیزکم به شدت منتظر روزی هستم که برام بخندی. چقدر اون لحظه واسم شیرین میشه.

در حال حاضر ۷ کیلو هستی. دیگه مرد شدی و پوشک شماره ۳ استفاده می کنی. خدا حفظت کنه پسرم شیرینی مثل عسل. 

پسندها (2)

نظرات (1)