مادرانه های سخت و شیرین
آراد عزیزم سلام
حالا دیگه می تونم ببینمت می تونم لمست کنم می تونم ببوسمت
به راستی که بوی بهشت میدی
هر بار نگات می کنم خدارو برای این معجزه بزرگ شکر می کنم. تمام اجزای بدنت منو یاد بزرگی خدا میندازه.
عزیزم از وقتی به دنیا اومدی کولیک اذیتت می کنه. اینقدر به خودت پیچ می خوری و قرمز میشی که دلمدمی خواد اون لحظه بمیرم و عذاب کشیدنت رو نبینم.
شب بیداری خیلی سخته انگار تمام انرژی بدنت رو از دست میدی. تا ۱۴ آذر مادر پیشمون بود و باعث دلگرمی. چقدر واست شعر می خوند. چقدر نازت رو می خرید. چقدر با دقت نگاش می کردی. قرار بود من و تو با مادر بریم اما دندون درد مامانی باعث شد رفتنمون کنسل بشه. واسه همین
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی