دردانه من و بابا حمیددردانه من و بابا حمید، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 20 روز سن داره

دردانه مادر

مادرانه های سخت و شیرین

1393/9/17 19:53
نویسنده : مادر دردانه
341 بازدید
اشتراک گذاری

آراد عزیزم سلام

حالا دیگه می تونم ببینمت می تونم لمست کنم می تونم ببوسمت 

به راستی که بوی بهشت میدی 

هر بار نگات می کنم خدارو برای این معجزه بزرگ شکر می کنم. تمام اجزای بدنت منو یاد بزرگی خدا میندازه.

عزیزم از وقتی به دنیا اومدی کولیک اذیتت می کنه. اینقدر به خودت پیچ می خوری و قرمز میشی که دلمدمی خواد اون لحظه بمیرم و عذاب کشیدنت رو نبینم.

شب بیداری خیلی سخته انگار تمام انرژی بدنت رو از  دست میدی.  تا ۱۴ آذر مادر پیشمون بود و باعث دلگرمی. چقدر واست شعر می خوند. چقدر نازت رو می خرید. چقدر با دقت نگاش می کردی. قرار بود من و تو با مادر بریم اما دندون درد مامانی باعث شد رفتنمون کنسل بشه. واسه همین 

پسندها (1)

نظرات (2)

زهرا (گل بهشتي من)
19 آذر 93 8:53
اولا آراد نازو ببوس. دندونت تو بارداری خراب شده؟ پیگیر درمان باش ولی برای تسکین درد دندون ترکیب سیر کوبیده و نمک بذار روش. خیلی عالیه.[دلم برات تنگ شده زهرا جان]
فریبا
20 آذر 93 0:55
من با تاخیر اومدم به اراد جان سر بزنم. دلم براش تنگ شده یه عکس با مزه ازش دارم که همیشه نگاهش می کنم. ببوسش و مراقبش باش مامان طیبه.[عکسشو به منم بده خاله فریبا]