دردانه من و بابا حمیددردانه من و بابا حمید، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 20 روز سن داره

دردانه مادر

اتاق آراد

1393/8/3 12:20
نویسنده : مادر دردانه
306 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به آراد عزیزم

مبارک باشه مامانی امروز 37 هفته ات تموم میشه. دیگه تا حدودی خیالم راحت شد که به حرفم گوش دادی و واسه اومدن عجله نکردی. قربونت برم که اینقد پسر حرف گوش کنی هستی. بغل

 

دیشب خیلی تو شکمم وول می خوردی خیلی زیاد تعجب نمی دونم خوب بودی یا بد بودی، نمی دونم عزیزم. فقط امیدوارم حالت خوب باشه عزیز کوچولوی من تشویق

شنیده بودم که تو ماه آخر از روی شکم میشه دست یا پای نوزاد رو دید. این روزا همش نگاه می کنم شاید بتونم دست یا پای کوجولوتو ببینم اما تا حالا که موفق نشدم. فکر کنم هنوز کوجولویی آرادم متنظر

پریشب با بابایی بقیه کارای اتاقت رو انجام دادیم و بالاخره اتاقت آماده شد. دیروزم برای اینکه از این روزای خوب یادگاری داشته باشیم کلی عکس انداختیم ( خدایا به خاطر این روزای قشنگ هزاران بار ازت ممنونم)

آرادم تو که پسر خیلی خوبی بودی و همه جوره به مامانی کمک کردی، تو این چند هفته ای که باقی مونده ازت می خوام نهایت همکاری رو با مامانی بکنی تا به موقع و سالم به دنیا بیای.

نمی دونی چقد روز به روز ترسم بیشتر میشه. اما ته دلم روشنه که ان شالله همه چیز خوب پیش میره. امروز سوم آبانه نمی دونم دستور حمله رو کی اعلام می کنی پسرکم متفکر فقط بدون دل مامانی واسه دیدنت لک زده محبت

چند تا عکس واست میذارم از اتاقت تا به عنوان یادگاری داشته باشی.

دوست داشتم عکس خودم و بابایی رو هم واست بذارم اما بعدا که بزرگ شدی بهت نشون میدم پسرم.

                         

 

 

 

 

                           

 

 

مبارکت باشه پسرم. ان شالله به زودی خونه مون رو با وجودت روشن کنی و گرمای زندگیمون رو بیشتر و بیشتر کنی.

بازم از مادر و پدر جون و بابایی مهربون تشکر می کنم که خیلی زحمت کشیدن تا اتاق آراد عزیز آماده بشه. از ته قلبم واسشون آرزوی سلامتی می کنم. 

خدایا زبونم برای تشکر از لطف و مهربونیت قاصره. برای همه چیز ازت ممنونم.

 

پسندها (1)

نظرات (5)

فریبا
3 آبان 93 22:12
به به مبارک باشه. ان شاالله که اراد جان سالم و سلامت قدم به این دنیا بزاره. دست بابا مامان اراد درد نکنه. [خاله فریبا نظر ندادی که چطور بود اتاقم؟]
فریبا
4 آبان 93 21:33
اینقدر ذوق زده شدم که حواسم نبود بگم که خیلی قشنگ شده. بالش های روی تختش که رنگارنگه با حاله. تختو کمدش هم شیکو سادس. ساعت دیواری هم نازه. یه عروسکم کناره دره به نظرم گوزن یا بزه اونم با حاله. ان شاالله مبارکش باشه.[مرسی اگه نظری در مورد تغییرش داری بگو حتما]
زهرا - گل بهشتی من
5 آبان 93 8:58
اوا...من اینجا نظر ننوشتم؟؟؟؟؟؟ دوباره می نویسم. خیلی قشنگن همه شون. مبارکش باشه. سال دیگه کلی از اینا مصرف شده و لباسا کوچیکش شده مامانش.[ خیلی باحالی زهرا. ممنون که میای سر می زنی خیلی خوشحالم می کنی. ایشالله]
فریبا
8 آبان 93 23:39
سلام به خواهر و کوچولوی عزیرش. راستش نتونستم اتاق اراد جانو خوب مجسم کنم که نظر بیشتری بدم. ولی مطمئنم سلیقه تو و مامان عالیه. ان شاالله دیگه چیزی نمونده ابجی عزیر و قوی من که اراد جانو بغل کنی. به خدا و حضرت زهرا توکل کن. [واسم دعا کن حسابی استرس دارم. هم دوست دارم ببینمش هم نه ماه بهش عادت کردم. فکر کنم دلم واسه تکوناش تنگ بشه]
آرزو
12 آبان 93 8:37
قربون این ذوقت برم من طیبه جون. کلی گریه کردم با خوندن احساساتت. حس می کنم من دارم یه نی نی به دنیا می یارم بی صبرانه چشم اندازشیم. انشالا همه چیز به خیر و خوشی بگذره و آراد کوچولو یک دنیا برکت به خونه ت بیاره[ممنونم آرزوی عزیزم. به دعای خیر دوستان گلی,مثل تو نیاز دارم. خوشحالم کردی عزیزم ]