وول خوردنای آراد
سلام وروجک من
این روزا وول خوردنای تو واسه من هم شادی داره هم نگرانی. بعضی روزا اینقد زیاد وول می خوری که بابایی باید نوازشت کنه تا آروم بشی و گاهی هم اینقد آروم میشی که از ترس می میرم و دائم نازتو می کشم که یه کوچولو وول بخوری...
این هفته دارم میرم کلاس. یه دوره واسه مادراست تا آمادگی پیدا کنن واسه اینکه یه کوچولو بتونه پا به این دنیا بذاره. خیلی خوبه. هر روز اطلاعات جدید بدست میارم. اما خیلی خسته میشم. کتاب خسی در میقات جلال آل احمد و جنس ضعیف اوریانا فالاچی رو خوندم اما چند روزه اصلا نرسیدم مطالعه کنم.
انرژیم به شدت کم شده و احساس سنگینی می کنم. رفتم دکتر خدارو شکر همه چیز خوب بود فقط یکم دچار کم خونی شدم. همچنان صبح تا ظهر ضعف می کنم و افت فشار دارم. مخصوصا توی کلاس اینطوری که میشم خیلی عذاب میکشم چون نمی تونم دراز بکشم.
اینا رو میگم که بدونی یه مادر چه مراحلی رو می گذرونه تا بتونه عزیز دردونه شو بغل بگیره.
راستی آراد عزیزم واست یه تابلو دیگه درست کردم ببین دوست داری؟
بابایی میگه قشنگه اما انتظار خودم خیلی بیشتر از اینا بود. اما باور کن همینم با ضعف شدید واست درست کردم. راستی می دونی عمه ملیحه بابایی واست چی بافته؟
دست گلش درد نکنه. خیلی خوشگلن. ایشالله اینا رو توی تنت ببینم پسرم. مبارکت باشه.
منتظرم 7 ماهت تموم بشه بعد برم واست خرید کنم. کلی وسیله باید بخریم نی نی کوچولو.
توی کلاس اکثر مامانا پسر دارنو می گن که امسال سال پسره !!!!!!!!!!!
عزیزم خیلی دوستت دارم. بابایی هم خیلی دوست داره. همه منتظریم تا بیای و دلمون رو شاد کنی.
سالم و سلامت باشی عزیز کوچولوی بازیگوش من