آراد شش ماهه
آراد عزیزم سلام
امروز تولد خاله فاطمه است. ۱۹مرداد به دنیا اومده. یادم افتاد که توام امروز شش ماهه شدی. قربونت برم ایشالله سه ماه دیگه می گیرمت تو بغلم.
تو این چند وقت علاقه عجیبی به کتاب خوندن پیدا کردم. اولین کتاب هم خونه بود که بابایی واسم خرید. بعدش کسی می آید. بعد سووشون ، کیمیا خاتون، احمد شاملو و ...
همش دوست دارم بخونم انگار یه عطشی پیدا کردم که قبل از اینکه بیای اطلاعاتمو زیاد کنم.
اعتراف می کنم که همیشه از اینکه فرزندم ازم سوالی بپرسه و جوابشو ندونم نگران بودم.
دوست دارم اینقدر بدونم که واسه همه سوالات جواب خوب و کاملی داشته باشم.
به هر حال حتی اگر اینطورم نباشه بدون مامانی تمام تلاششو کرد تا سوالای عزیزم بی جواب نمونه.
آراد جونم نمی دونی چطور به شکمم لگد می زنی. انگار یه فرمانروایی داری واسه خودت. از هر طرف که یه کوچولو به شکمم فشار میاد سریع اعلام حضور می کنی. اینقدر ضربه می زنی تا دوباره قلمرو خودت رو بدست بیاری. از این همه تلاشت خوشحالم کوچولوی من. ازت می خوام همیشه قدر اون چیزایی که داری رو بدونی و همین طور واسه حفظشون تلاش کنی.
دوستت دارم عزیز کوچیک من آراد من