دردانه من و بابا حمیددردانه من و بابا حمید، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 22 روز سن داره

دردانه مادر

تولد مامانی

1393/4/24 11:29
نویسنده : مادر دردانه
223 بازدید
اشتراک گذاری

سلام کوچولوی عزیزم

خیلی وقته واست ننوشتم عزیزم

یکمی مشغول بودم و نفهمیدم روزا چطوری گذشت

دو روز پیش تولدم بود پسرم

پارسال جشن نگرفتم و بعدا پشیمون شدم

البته منظورم از جشن یه مهمونیه کوچیکه که هر سال بود بجز پارسال

امسال تصمیم گرفتم به افتخار وجود توام که شده جشن بگیرم

رفتیم توی پارک و اونجا جشن گرفتیم خیلی خوش گذشت

توام حسابی وول خوردی

فکر کنم اثرات کیک بود آره مامانی؟

البته این روزا به حدی تکون می خوری که گاهی نگرانت میشم

میگم شاید اذیتی شاید جات خوب نیست

می دونم که منم زیادی تکونت میدم ببخش دیگه عزیزم

گاهی یادم میره یه عزیز کوچولو تو دلم دارم

بابایی یه کادو خوشگل بهم داد که الان با اون دارم واست می نویسم

دستش درد نکنه

حسابی شرمنده کرد

راستی جوجه کوچیکم امروز فهمیدم دو تا از دوستای صمیمی دوران دبیرستانم نی نی دارن

ساحره یه پسر داره ماهان کوچولو و آزاده هم که یه پسر داشت آرین حالا هم یه دختر ناز داره آرشیدا

توام بیا مامانی که طاقتم واسه بغل کردنت تموم شده

 

پسندها (2)

نظرات (1)

زهرا - گل بهشتی من
25 تیر 93 8:58
تولدت مبااااااااااااااااااااارکککککککککککککک مامان درودنه نازنین! ان شا اله از سال دیگه کادوتو از دستای کوچولوی گل پسر بگیری. [ممنونم زهرا جان ایشالله یعنی باور کنم زهرا؟]