دردانه من و بابا حمیددردانه من و بابا حمید، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 21 روز سن داره

دردانه مادر

ماه رمضان

1393/4/8 10:37
نویسنده : مادر دردانه
200 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسرم

دیروز با هم رفتیم دکتر تا جواب آزمایش و سونو رو به دکتر نشون بدیم. خدا رو شکر همه چیز خوب بود و قلب مهربونت منظم می زد. فقط حیف که خیلی کوتاه صدای قلبتو شنیدم. زود گوشی رو از رو شکمم برداشت  غمگین

ولی همونشم غنیمت بود عزیزم. خدا رو هزاران بار شکر که همه چیز خوب بود.

فرزندم این روزا احساس آرامش بیشتری دارم و دوست دارم روزی بزرگ بشی و شرایط زندگیمونو واست خوب توضیح بدم. شاید دوست دارم اونا رو خصوصی خصوصی بهت بگم. فقط واسه اینکه یاد بگیری چطور زندگی کنی. 

امروز ماه رمضان شروع شده. حس خوبی دارم. نمی تونم روزه بگیرم به خاطر تو جوجه کوچولو که تو شکمم هستی، اما عاشق لحظه های افطار ماه رمضانم. خیلی حس معنویت داره. 

پسر گلم مامانی تازگیا یه دوست همشهری پیدا کرده تو زنجان. خیلی از این قضیه خوشحالم. احساس می کنم اینجوری توی این شهر تنها نیستم. ایشالله تو بیای و مامانی رو واسه همیشه از این تنهایی در بیاری پسرم.

دیروز کلی واست شعر خوندم یادت مونده؟

توی ده شلمرود حسنی تک و تنها بود ....

دارم شعر حفظ می کنم که واست بخونم اما مامانی فکر کنم خنگول شدم خیلی سخته حفظ کردنشون. همینه میگن اختلاف سنیتون با فرزندتون کم باشه بهتره. شرمنده عزیزم به خاطر داشتن مامان 33 ساله چشمک

پسندها (1)

نظرات (2)

زهرا - گل بهشتی من
9 تیر 93 9:10
خدا همیشه سلامتش نگه داره. خدا رو شکر که همه چیز خوب بوده. آرامش این روزها بهترین هدیه ایه که به پسر گلت میدی. خوش به حالش. چه خوب.یه دوست که همشهری خودته؟ عالیه. البته اگه قابل بدونین ماهم برای پررنگ تر کردن دوستی هستیم خدمتتونا! نگران نباش مامانش.اولا که دردانه یه مامان نمونه داره که انقدر براش مایه میذاره که تفاوت سنی رو کمرنگ میکنه. بعدم اینکه من بعد از به دنیا اومدن پسرم کم کم شعرای بچگیم یادم اومد.خیلی از اونا رو الان براش میخونم. بی خیال سه دهه فاصله سنی![زهرای عزیزم خیلی خوشحالم که دوست خوبی مثل شما دارم. امیدوارم بتونم ببینمتون و باهاتون بیشتر اشنا بشم. دوستی با شما باعث افتخار منه. حتما میام به وبلاگتون سر می زنم دوستم]
زهرا - گل بهشتی من
9 تیر 93 9:18
راستی منم یه پست ماه رمضونی دارم.