دردانه من و بابا حمیددردانه من و بابا حمید، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 21 روز سن داره

دردانه مادر

16 هفته دردانه تموم شد

1393/3/11 12:06
نویسنده : مادر دردانه
206 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دردانه ام

خوبی عزیزم؟

روز جمعه تصمیم گرفتیم سه نفری بریم یه دوری بزنیم.

دور زدن همان و رفتن به روستای شیلاندر همان.

فقط 15 کیلومتر از شهر فاصله داشت اما یک ساعت بیشتر طول کشید تا رسیدیم. یه جاده خاکی پر از دست انداز. اما بعد از این 15 کیلومتر، یه بهشت قایم شده بود. واقعا دیدنی بود. خونه هاش مثل ماسوله بودن. صدای پرنده ها خیلی شنیدنی بود. عجب جایی بود. فقط می دونی مشکل چی بود خوراکی با خودمون نبرده بودیم به امید اینکه اونجا خرید می کنیم. رستوران که نداشت هیچ حتی یه مغازه هم نداشت. واسه همین مجبور شدیم از یه خانم دو تا نون محلی بگیریم. خیلی با نمک بود. خلاصه حسابی بهت خوش گذشت. ساعت 4 رسیدیم خونه و 3 تایی دور هم ناهار خوردیم.

دیروزم نوبت دکتر داشتیم. داشتم آماده می شدم که با هم بریم دکتر که اس ام اس اومد. خاله ساناز بود. اونم یه نی نی داره هم سن تو. رفته بود سونو و نی نیش دختر بود. کلی خوشحال شدم و بهش زنگ زدم. اسم دخترشو گذاشته "رز". منم فکر می کردم امروز دیگه معلوم میشه که دختری یا پسری عزیزم. بوس

توی راه یه بچه مشکل دار رو دیدم، گفتم خدایا فقط سالم باشه، خوشگل باشه ناز باشه تپل باشه چشمک حالا چه دختر چه پسر.......................

وقتی نوبتمون شد و رفتیم پیش دکتر، قلبتو که خواست چک کنه یهو شیطون شدی. همش تکون می خوردی. نکنه ترسیده بودی عزیزم؟ دکتر یه دستشو گذاشت یه جایی رو شکمم انگار یه جورایی نگهت داشت تا بالاخره صدای قلبتو برای اولین بار شنیدم.بغل

چقدر قشنگ می زد. چه حس خوبی بود. دردانه اگه بدونی چقدر قلبت زیبا می زد..... خندونک

واسه سونوگرافی گفت دو هفته بعد. یعنی تا دو هفته دیگه باید صبر کنم. آخ که چقدر دلم می خواد زودتر واست خرید کنم.

دردانه ام دوستت دارم. تکون که می خوری انگار دنیا مال من میشه.

صدای باباتو می شناسی؟ کلی باهات حرف می زنه.

می دونی به من میگه خودم می خوام بزرگش کنم. ای جان خوش به حالت با این بابایی که داری گلم. آرام

 

 

پسندها (1)

نظرات (3)

زهرا - گل بهشتی من
12 خرداد 93 8:04
وای چقدر قشنگه اولین صدای قلبش... آفرین به شما.من تا حالا شیلاندر نرفتم. فرصت نشده.حتما باید بریم. سالم باشه.خوشگل و تپل و ناز و دختر و پسر و... به امید خدا. مواظب خودت باش.[مرسی عزیزم که همیشه بهم سر می زنی. آره حتما برید عالی بود فقط با خوراکی و تجهیزات برید که بیشتر خوش بگذره]
دختر آسموني
12 خرداد 93 13:47
واي ياد دوران بارداري خودم افتادم. اين هيجان انگيزترين لحظه عمرم بود، وقتي كه فهميدم نينيم دخمله. انشااله هر كدوم كه باشه سلامت باشه. اخوشحالم از اينكه اتفاقي به وبلاگتون سر زدم. به وبلاگ دختر آسموني سر بزنين و اگه با تبادل لينك موافق بودين خبرم كنين.[سلام به وبلاگ دردونه خیلی خوش اومدید. رفتم وبلاگ دختر گلت رو دیدم خدا واست نگهش داره عزیزم چقدر نازه ماشالله، تبادل لینک چطوریه؟]
مامان حسین
17 خرداد 93 12:53
خوبی عزیزم همیشه به سفر سراغی نمیگیری درگیر نی نی هستی ایشالله سالم باشه و صالح [سلام عزیزم سرما خوردم بدجور - حالم خوب نیست - جوجه حالش خوبه - ایشالله حسین عزیز همیشه سلامت باشه]