دردانه من و بابا حمیددردانه من و بابا حمید، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 12 روز سن داره

دردانه مادر

دندون زیبای آراد

1394/8/27 0:19
نویسنده : مادر دردانه
367 بازدید
اشتراک گذاری

آراد عزیزم سلام 

از خونه پدر جون که برگشتیم مامانی رفت تهران. کاری پیش اومده بود باید می رفتم. تو رفتی خونه آقا جونت. وسطای روز بود که مادر زنگ زد و گفت بهار به دنیا اومد. چقدر دلم می خواست دختر خاله ات رو میدیدم. خیلی یهویی شد. دقیقا موقعی که ما از خونه پدر جون برگشتیم بهار خانم به دنیا اومد. ایشالله قدمش پر از خیر و خوبی باشه.

آرادم تا از تهران برگشتم دلم واست یه ذره شده بود. تحمل دوریت دیگه واقعا واسم سخت شده. 

آخر هفته خونه آقا جونت دوباره آش دندونی پختیم. خداروشکر همه چی خوب پیش رفت. تا ساعت سه بعدازظهر آش تقسیم کردیم. بعدش نهار خوردیم و برگشتیم خونه. انگار توام خیلی خسته شده بودی مامانی . چون سه تایی با بابایی گرفتیم خوابیدیم تا شب. 

 

 

 

 

اینم عکس آش دندونی خونه پدر جون 

 

 

آرادم پسر کوچولوی من جدیدا وقتی از خواب بلند میشی سریع میشینی. یه جورایی این کارت هم خیلی بانمکه و هم یکم نگرانم می کنه. میگم نکنه من ناخواسته کاری می کنم که با نگرانی از خواب بلند میشی. پسرم باور کن توی این دنیا که هم خوبی توش هست و هم بدی، عجله اصلا نیازی نیست. همه کاراتو با آرامش انجام بده و استرس به خودت راه نده. من بهت قول میدم که از هیچی عقب نمی مونی. مهم اینه که از لحظه لحظه زندگیت لذت ببری و شاد باشی.مهم اینه که با مهربونی به آدما انرژی بدی. مهم اینه که الکی غم نخوری و نذاری آدمای اطرافت الکی غم بخورن. پسرم پسر کوچیک من بخند. هر کس که نگاهش تصادفی بهت افتاد بهش لبخند بزن. چهره بی احساس و بدون لبخند گرهی از کار دنیا باز نمی کنه. 

آرادم مواظب خودت باش. خیلی دوستت دارم.

 

پسندها (1)

نظرات (1)

زهرا
27 آبان 94 13:37
مامان مهربون آراد . دستت درد نكنه. چه با سليقه! عروسك دندونيشم خيلي قشنگه. راستي احساس مي كنم آراد خيلي بيشتر شبيه خودت شده. ببوسش.[زهرا جان کجایی تو دلم واست تنگ شده ]