دردانه من و بابا حمیددردانه من و بابا حمید، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره

دردانه مادر

فرنی خورون

1394/3/2 0:10
نویسنده : مادر دردانه
444 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسرم

چند وقت بود که فرصت نمی کردم به وبلاگت سر بزنم. توی این مدت کلی چهره ات تغییر کرده. اوایل همه میگفتن شبیه منی اما حالا میگن داری شبیه بابات میشی. 

توی اردیبهشت ماه دو هفته رفتیم خونه مادر و پدر جون. اونجا که بودیم واسه اولین بار بهت غذا دادم. مادر آرد برنج درست کرد و با شکر واست فرنی پخت. چقد خوشت اومد خیلی با سر و صدا و ملچ مولوچ می خوردی. کلی ذوق کردم. نوش جونت عزیزم.

 

چند بار با مادر رفتیم بیرون و اونجا بود که فهمیدم حتما باید واست کالسکه بخرم. مبارکت باشه جونم. از مغازه که خریدیم تا خونه پدر جون سوارش شدی و خوابت برد. معلوم بود حسابی بهت چسبیده ماشین سواری.

چون موعد واکسنت بود همونجا تو مرکز بهداشت واکسن شش ماهگیت رو زدیم. این بار خیلی بیشتر از واکسنای قبلیت اذیت شدی. خوب شد کالسکه خریدیم. تمام مدت تو خونه با کالسکه چرخوندیمت که تو بغلمون پاهات درد نگیره.

بعد از دو هفته بابایی اومد دنبالمون همراه با عمه ما( به قول علی پسر عموت ) و شوهر عمه ات. شب موندن و جمعه راهی کرمانشاه شدیم. آقا جونت اینا هم از زنجان مستقیم عازم اونجا شدن. خیلی مناظر طبیعی زیبایی داشت کلی لذت بردیم. شنبه ۲۶ اردیبشت که مبعث پیامبر بود برگشتیم زنجان. بعد از دو هفته دوباره سه تایی باهم زیر یه سقف بودیم. خداروشکر.

دست مادر و پدر جونم درد نکنه که حسابی اذیتشون کردیم و خیلی بهمون رسیدن.

پسندها (2)

نظرات (3)

زهرا - گل بهشتی من
2 خرداد 94 9:26
هزار ماشا الله. چقدر عوض شده. راس میگی شبیه باباش داره میشه. از طرف من ببوسش.[مرسی زهرا جونم]
سارا
2 خرداد 94 23:40
خاله فداش بشه که دلم واسش خیلی تنگ شده. باباش گفت شبیه من می شه کسی بهش گوش نداد. براش اسفند دود کن و ببوسش.[مرسی منتظر نی نی خوشگلت هستیم ما]
آرزو
3 خرداد 94 15:53
سلام طیبه نازنین. نازنین ترین و باتلاش ترین و صبورترین مادر دنیا. طیبه چه رازیه که من هر بار که وبلاگ تو رو می خونم اشک توی چشام جمع می شه؟ نمی دونم چرا؟ از همون روز اولی که بهمون گفته آراد یه وبلاگ داره تا حالا... اون موقع که برای اولین بار باز کردم و دیدم که با چه عشقی اتاقشو آماده کردی و لباس براش خریدی گریه کردم ... تا همین الان که می بینم با چه عشقی داری بزرگ شدنشو می بینی ... الهی خدا همیشه برات نگهش داره. هم آراد و هم خانواده گلت رو. طیبه برای منم دعا کن ... تنها شدم طیبه. اون چیزی که آرزوشو داشتم بشه ... نشد ... سخته [آرزوی عزیزم همیشه دوست داشتم شادی تو رو ببینم. خدا دوست داره نگران هیچی نباش]