دردانه من و بابا حمیددردانه من و بابا حمید، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره

دردانه مادر

خداحافظ کولیک

1394/1/11 0:24
نویسنده : مادر دردانه
507 بازدید
اشتراک گذاری

 

پسر نازنینم سلام

از سال ۸۸ که من و باباییت ازدواج کردیم، برای تحویل سال، یک سال زنجان می مونیم و یک سال میریم پیش پدر و مادر جون. امسال سالی بود که نوبت خونه پدر جون بود. روز قبل از سال نو سه تایی (من و آراد و بابایی) راهی شدیم و تو کل راه رو خواب بودی. لحظه تحویل سال ساعت ۲ و ۱۵ دقیقه بامداد بود که تو و بابایی هر دو خواب هفت پادشاه رو می دیدید. من و مادر و پدر جون و خاله فریبا بیدار بودیم. امسال سال بزه. میگن که سال خوبی میشه. ایشالله که پر از خوبی و شادی باشه. 

آرادم وقتی می خواستم عنوان این پست رو انتخاب کنم دستم می لرزید. آخه می ترسم دوباره برگرده، اما خداروشکر انگار دل دردات خیلی کمتر شدن و آرومتر شدی.

این یک هفته ای که بابایی خونه بوده و پیشت، اینقدر بهش وابسته شدی و واسش می خندی که گاهی حسادت می کنم به بابایی. از اول می دونستم که عاشق بابات میشی. خدا سایه بابایی رو بالا سرمون نگه داره (الهی آمین).

چند روزه یه کار جدید یاد گرفتی و از انجامش حسابی لذت می بری. آره پسرم با صدای بلند جیغ می کشی. انواع جیغ ها رو امتحان می کنی. انگار از شنیدن صدای بلند خودت لذت می بری. من و بابا که خیلی می خندیم به این کارت. جیغ می کشی و دستت رو با حرص می خوری. تازه اینقدر خم میشی به سمت جلو که شست هر دو پاتو با دستات می گیری.

امسال اولین سال زندگیته پسرم. از خدا واست همه خوبیها رو خواستم. خدا نگهدارت باشه پسرم.

 

 

پسندها (1)

نظرات (3)

سارا
11 فروردین 94 13:54
اراد جان امیدوارم خوب خوب بشی عزیزه خاله. راستی منم یه وبلاگ باز کردم ولی خیلی شیوه ی کار باهاشو بلد نیستم ولی خوب دستو پا شکسته شروع کردم. ادرسم همینه که دارم باهاش اینجا پیام میزارم. اسم وبلاگم گذاشتم علی عسلی. اگه نی نی پسر بود علی اگه هم دختر بود عسل. از خدا هر دوتاشو می خوام سالم سالم.[وای چقد خوشحالم که وبلاگ می نویسی از این به بعد زود به زود میام سر میزنم. ایشالله نی نی خوشگلمون صحیح و سالم به دنیا بیاد ]
زهرا - گل بهشتی من
15 فروردین 94 10:18
ان شا اله که دیگه رفته و بر نمیگرده.[ممنون زهرای عزیزم]
سارا
17 فروردین 94 23:00
سلام به من نخندی. من تازه فهمیدم مادر دردانه تویی. ممنونم که اولین نفری بودی که برامون پیام گذاشتی.[زود زود بنویس خوندن وبلاگ یه فسقلی خیلی حال میده]